داستان خانوادهای فقیر و ناآرام
ابلق داستان زنی به نام فائزه (با بازی خوب الناز شاکر دوست) است که به همراه همسرش علی (با بازی هوتن شکیبا) و دختر کوچکشان که در طول فیلم ، زبان به صحبت کردن باز نمیکند در محلهای زاغهنشین زندگی میکنند. از همان آغاز قصه بیننده با وضعیت این زن و شوهر مواجه میشود که از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند، علی به عنوان مرد خانواده درآمد چندانی ندارد و همان درآمد اندک را هم در قمار میبازد و فائزه مخارج خانواده را با آماده کردن ترشی و خیارشور تأمین میکند. اولین سکانسی نیز که از آنها میبینیم دعوا و کتککاری علی با همسرش است.
در این مکان خانوادههای زیادی زندگی میکنند؛ خانوادههایی که اکثرشان زیر پرچمِ به ظاهر مهربان جلال (بهرام رادان) زندگیشان را میگذرانند. جلال وضع مالی بهتری نسبت به دیگران در آن محل دارد و بسیاری از اهالی به سبب پولدار بودنش برای او احترام قائلاند
آغاز گره داستان: عرض جلال به فائزه
داستان اصلی فیلم از جایی شروع میشود که جلال (همسر خواهر علی) به بهانههای مختلف به فائزه نزدیک میشود و نهایتاً در سکانسی قصد تعرض به او را دارد که با اقدام فائزه برای زدن رگ دستش جلال فرار میکند. در نهایت فائزه به این نتیجه میرسد که پیش از آن که همسرش بفهمد و مزاحمتهای جلال بیشتر شود خودش برای علی ماجرا را تعریف کند. بیان این مسئله گره را کور میکند؛ چرا که علی قسم میخورد خون جلال را بریزد و جلال فائزه را متهم به بیعفتی میکند. بعد از این که علی ماجرای نزدیک شدن جلال به فائزه را متوجه میشود، به کوچه آمده و شروع به داد و فریاد میکند و اهالی شهر متوجه اتفاقی که برای آنها افتاده، میشوند. زنهای محله دور هم جمع میشوند و همگی ماجراهایی از تعرض جلال (منظور از تعرض حتی نگاه نادرست است) را برای یکدیگر تعریف میکنند؛ در واقع نویسنده تلاش کرده است که بگوید همه زنان محله از جلال که به ظاهر آدم خوب و خیّری است، ضربه خوردهاند ولی تنها کسی که جرئت پیدا کرده تا اتفاقی که برایش افتاده را به زبان بیاورد، فائزه است.
زنان، محور اصلی فیلم ابلق
زنان همیشه محور اصلی و مهمترین دغدغه فیلمهای نرگس آبیار هستند و او در فیلم ابلق هم سعی کرده تا زنان متفاوتی اعم از مهربان، حسود، دروغگو و… را به بیننده نشان بدهد. به عنوان نمونه او در کنار فائزه که زنی آرام، صاف و ساده است ما را با مادر و خواهر علی که به شدت نماد آدمهای ظاهربین، حسود و… هستند مواجه میکند؛ زنانی که هیچ چیز جز این که همسرشان برایشان طلا بخرد تا با آن به دیگر زنان محله پز بدهند برایشان مهم نیست! در عین حال زنان دیگری را نیز نشان میدهد که برای کمک به مخارج خانواده تمام تلاش خود را میکنند. یکی دیگر شخصیتهای زن این داستان شهلا (گلاره عباسی) همسر جلال است که ما در انتهای فیلم ابلق متوجه میشویم که او از خیلی از رفتارها و کارهای جلال آگاه است اما به دلیل اینکه زندگیاش را از دست ندهد از فائزه میخواهد از خطای شوهرش چشمپوشی کند. شهلا نماد زنی است که شاید به دلیل فشار اجتماعی مجبور به ازدواج با مردی نه چندان خوب شده است و حالا هم در عین حال که دلش میخواهد خانواده خود را حفظ کند تلاش منطقی برای اصلاح این وضعیت نمیکند و فقط شرایط را تحمل میکند؛ در حالی که ما در واقعیت زنانی را در همین وضعیت میبینیم که تلاش هوشمندانهای در راستای اصلاح وضعیت خانواده خود دارند.

قهرمان این داستان که بود؟
این ضعف در شخصیت زنان این داستان در شخصیت فائزه نیز نشان داده میشود و امید بیننده را برای دیدن قهرمان در این داستان ناامید میکند؛ او در آخر برای این که خونی به پا نشود ادعا میکند که دروغ گفته است. مسئله این نیست که فائزه از حق خودش میگذرد بلکه مسئله این است که عوامل این فیلم نتوانستهاند از زنی که به خاطر حفظ خانوادهاش از حق خود گذشته زنی قهرمان را نشان بدهند و برعکس فائزه زنی میشود که از روی ترس و ضعف این کار را میکند. ما به عنوان بیننده به دنبال قهرمان هستیم؛ زنی قوی که میتواند در موقعیتهای بحرانی تشخیص درست داشته باشد و بدون ترس کاری که آن را صحیح میداند انجام دهد. با این وضعیت شاید باید گفت که ابلق فیلمی بدون داشتن حتی یک قهرمان است.
